تمدن گمشده آمازون
فرانسیسکو پیزارو گونزالساهل اسپانیا، یکی از کشورگشایان خونخوار دنیا بود که به قصد پیدا کردن شهر الدرادوکه گفته میشد حتی پیادهروهای آن از طلا پوشیده شده است، پا به آمریکایجنوبی وآمازون نهاد که در آن زمان جزیی از قلمرو اینکاها بود و هیچ انسانی به جز افراد قبیلهبه آنجا نرفته بودند.
در سال 1524 او برای اولینبار به آمریکایجنوبی رفت اما به دلیل کافی نبودن آب و آذوقه و همچنین جنگ با بومیانمنطقه، خسته و بیمار به کشور خود بازگشت.
دو سال بعد دوباره پیزارو بههمراه گروهش راهی آمریکایجنوبی شدند. اینبار در هنگام گذر از خط استوا توانستندغنایم باارزشی از جنس طلا و نقره به دست آورند که همین امر باعث بروز اختلاف در میانگروه شد.
آنها در این سفر برای اولینبار شتر لاما را دیدند و نام آن را شتر کوچک گذاشتند. پیزارو در سفرهای خود با بومیانمنطقه برخورد کرد. ولی بعد از بازگشت و گفتن مشاهداتش هیچکس حرفهای او را درمورد این انسانها باور نکرد. اما با توضیحاتی که پیزارو راجع به این منطقه داد بسیاریاز محققان بعدها به آمازون رفته و در آن هنگام که این جنگلها به عنوان منطقهمسکونی بومیان آمریکا در کل دنیا شناخته شد.
قبیلههای آمازون
در جنگلهای آمازون هنوز قبایلیهستند که به دور از هیاهوی شهر و به سبک گذشته و اجدادشان به زندگی خود ادامه میدهند.اما به جز قبایل بومی که در دل جنگل زندگی میکنند و هیچ ارتباطی با دنیای بیرونندارند، گروههای بومی دیگری نیز در شهرها و روستاهای اطراف زندگی میکنند کهتعداد آنها تقریباً به 20 میلیون نفر میرسد.
نیمی از جمعیت این قبایل طیسالیان متمادی بر اثر بیماری، گرسنگی و جنگ جان خود را از دست دادهاند. این قبایلدر تمام آمازون با یکدیگر متفاوت هستند یعنی تقریباً 200 قبیله با فرهنگهای مختلفهستند که حتی زبان آنها با هم متفاوت است. آنها به 180 زبان مختلف صحبت میکنند.
هر سال در ماههای ژوئن واگوست، قبایل مستقر در آمازون و شهرهای اطراف جشنی به نام کوارپ برگزار میکنند.در این جشن که در واقع برای بزرگداشت رفتگانشان برپا میشود، هر قبیله رقص، غذاهایبومی و آیینهای خود را به نمایش میگذارد.
ورود غریبهها به این جشنبرای تماشا تنها با اجازه روسای قبایل امکانپذیر است. اما این جشن مربوط به قبایلیمیشود که با وجود زندگی در جنگل، با یکدیگر و حتی گاهی با دنیای بیرون در ارتباطهستند.
طبق تحقیق دانشمندانی که بهاین جنگلها سفر کردهاند، 50 قبیله بومی، شناسایی شدهاند که به طور کلی با دنیایبیرون از جنگل غریبهاند و حتی از قبایل به حال خود رها شوند تا به خاطر رفتن بیگانگانبه حریم خصوصیشان مجبور به پناه بردن به اعماق جنگل نباشند، چون این کار باعث میشودآنها به مناطق دورافتاده رفته و دیگر نتوان اطلاعی از آنها به دست آورد.
همچنین دولت برزیل برایشانمنطقهای حفاظتشده در نظر گرفته تا از پیشروی آنها به اعماق جنگل جلوگیری شود. اینبرنامهریزی از طرف دولت، به این خاطر است که طبق آمار به دست آمده در چند سال اخیر،تعداد آنها رو به افزایش است و این برای دانشمندان و محققان امیدوارکننده است. بعضیاز این قبایل به دلیل چادرنشین بودن، مرتب محل زندگی خود را تغییر میدهند اما بیشترآنها در خانههایی زندگی میکنند که سالها قبل به دست اجدادشان ساخته شده بود.بعضی از این قبایل جمعیتی حدود 200 نفر دارند اما تعداد محدودی از این قبایل جمعیتشانتا 30هزار نفر نیز میرسد.
بیشتر این قبایل در مناطقنزدیک به برزیل، کلمبیا و ونزوئلا یعنی شمالغربی جنگل که نسبتاً پرباران است،ساکن هستند.
در منطقهای دیگر به نامآلتوزینگو در ایالت ماتو گروسو در برزیل، 14 قبیله دیگر زندگی میکنند که 10 قبیلهدارای فرهنگ و زبان مختلف هستند اما با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند ولی چهار قبیلهباقیمانده جزو آنهایی هستند که هیچ ارتباطی با دنیای بیرون از قبیلهشان ندارند وهمین امر باعث شده تا این چهار قبیله در معرض انقراض قرار بگیرند.
با وجود اینکه محققان تمامتلاششان را برای شناسایی کل قبایلی که در این نواحی زندگی میکنند انجام دادهانداما هستند گروههایی که از دید دیگران پنهان ماندهاند. برای مثال مدتی قبل یکگروه باستانشناس که با هلیکوپتر بر بالای جنگلهای آمازون مشغول گردش بودند،موفق شدند در یکی از بکرترین مناطق آمازون یک قبیله سرخپوست را شناسایی کنند.
اینطور که به نظر میرسید اینقبیله تا به حال با انسانهای دیگر برخورد نکرده بودند زیرا درست در زمانی کهباستانشناسان قصد عکسبرداری از آنها را داشتند، مردم قبیله به سمت آنها نیزه و تیرپرتاب کردند.
این گروه توانستند به سختیچندین عکس از آنها بگیرند تا ثابت کنند این افراد واقعاً وجود دارند. دولت برزیل نیزاین موضوع را بسیار مهم دانسته و از آن به عنوان کشفی بزرگ نام برد.
آمار نشان میدهد که قبل ازکشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب در قرن 15 میلادی، حدود هفت الی ده میلیون آمریکاییدر جنگلهای انبوه آمریکا زندگی میکردند که نیمی از آنها در برزیل ساکن بودند.
وقتی اروپاییها به آمریکایجنوبیآمدند، تمدنهای بومی آمریکا رفتهرفته کمرنگ شدند و بسیاری از مردم این قبایل بهخاطر بیماریهای منتقل شده توسط اروپاییها جان خود را از دست دادند.
معروفترین قبیلهای که ازتمام قبایل آمازون قدیمیتر است، قبیله یاگوآ است که افراد آن حتی نمیتوانند زبانهیچکدام از قبایل دیگر را بفهمند.
خانههای آنها مالوکا نامیدهمیشود که خانههایی بزرگ و حصیری است؛ به طوری که 15 خانوار میتوانند در آن زندگیکنند. این قبیله نسبت به قبایل دیگر دارای جمعیت بیشتری است.
گوشت قرمز ممنوع
یکی از قدیمیترین قبایلسرخپوست آمازون اناونهناوه است که در حاشیه رود لاسپیدراس در نزدیکی پرو زندگی میکنند.اولینباری که این قبیله با سفیدپوستان ارتباط برقرار کرد سال 1974 یعنی 36 سال پیشبود. جمعیت این قبیله در حالحاضر 420 نفر است. اهالی این قبیله به خاطر مهارت خاصیکه در ماهیگیری دارند در میان مردم منطقه بسیار معروف هستند.
ماهیگیری در این قبیله چندماه طول میکشد اما تعداد ماهیهای صیدشده به روش آنها بیشمار است. غذای محلی اینقبیله ماندیوکا است که از آرد و ذرت تهیه میشود.
قبیله آناونهناوه برخلاف دیگرقبایل، حیوانات دارای گوشت قرمز را شکار نمیکنند و از خوردن گوشت قرمز اجتناب میکنندو اگر در این قبیله کسی گوشت قرمز بخورد قانونشکن به حساب میآید. در دهههای اخیربسیاری از زمینهای آنها توسط جویندگان الماس، دامداران و کشاورزان از آنها گرفتهشده است.
گمشدگان آمازون
جنگلهای انبوه آمازون قربانیانبیشماری گرفته است. تعدادی از کسانی که به آمازون رفتند هیچگاه بازنگشتند. یکیاز معروفترین گمشدگان آمازون، پرسی فائوست بود که بعدها داستان او الهامبخش فیلمهایایندیانا جونز شد. کلنل پرسیوال هریسون فائوست در 18 آگوست 1867 در انگلستان به دنیاآمد. پرسی بعد از اتمام تحصیلاتش در مرکز پژوهشهای جغرافیایی سلطنتی به عنوانباستانشناس مشغول به کار شد. فائوست برای اولینبار در سال 1906 یعنی زمانی که 39سال داشت به جنگلهای برزیل و بولیوی سفر کرد و با تحقیقاتی کامل در مورد این جنگلهاو بومیان آنجا به انگلستان بازگشت. سالها بعد دوباره فائوست تصمیم گرفت به جنگلهایآمازون سفر کند اما نمیدانست اینبار سرنوشت دیگری برایش رقم خورده و آن هم ناپدیدشدن در بزرگترین جنگل دنیا بود.
در 20 آوریل سال 1925 فائوستبه همراه پسربزرگش جک فائوست و دوستش رالیق ریمل به اعماق جنگلهای آمازون رفت تابه عجایب ناشناخته آنجا پی ببرد.
آنها در پی شهری گم شدهبودند که نام آن را z گذاشتند.اما آنها هیچگاه بازنگشتند تا اطلاعاتی در مورد شهر تازه کشفشده به جهانیانبدهند. آخرین جایی که مردم آنها را دیده بودند شهری نزدیک جنگل به نام کالاپالوسبود. فرضیههای زیادی در مورد گم شدن آنها ارائه شد و قویترین فرضیه کشته شدن اینسه نفر به دست بومیان منطقه بود. اما هربار مقداری از وسایل آنها در گوشهوکناریاز جنگل پیدا میشد. برای مثال در سال 1927 پلاکهای آنها توسط افراد محلی پیدا شدو در سال 1933، قطبنمایی که در تمام سفرهای فائوست همراهش بود و هیچگاه از خودجدا نمیکرد یافت شد. اما این پایان ماجرا نبود، نکتهای که در مورد این داستان خیلیعجیب است، ناپدید شدن افراد گروههایی است که برای پیدا کردن آنها به اعماق جنگلهایآمازون رفته بودند که شمار این افراد به بیش از 100 نفر میرسد. در سال 1951 تعدادیاسکلت در جنگلهای آمازون پیدا شد که محققان احتمال دادند مربوط به فائوست وافرادش باشد اما پس از انجام آزمایش دیانای این فرضیه رد شد.
در سال 2005 یک نویسنده نیویورکیبه نام دیوید گران درصدد پیدا کردن شهری برآمد که فائوست به خاطر آن جانش را ازدست داده بود. اولین کاری که او برای گشودن این راز سر به مهر انجام داد، رفتن بهدهکدهای بود که آنها برای آخرین بار آنجا دیده شده بودند، یعنی کالاپالوس. اوتوانست اطلاعات باارزشی از افراد بسیار پیر و قدیمی این منطقه به دست آورد. بهگفتهآنها بعد از گذشت مدتی پس از اینکه فائوست از آنجا حرکت کرد در میان جنگل، دودیشدید بهنظر میرسد و به همین خاطر احتمال اینکه آنها به دست قبیله آدمخوارها کشتهشده باشند بسیار زیاد است. وقتی دیوید به نیویورک بازگشت کتابی به نام تمدن گمشدهشهرz نوشت که تمام داستانفائوست و فرضیههای گم شدن او و گروهش در آن ذکر شده بود.
در اولین سفری که فائوست بهجنگلهای آمازون داشت، با موجودی عظیمالجثه در رودخانه آمازون مواجه شده بود و آنموجود چیزی نبود جز یک آناکوندای غولپیکر. او در یادداشتهای خود ذکر کرده بود؛«این موجود سری مثلثی و بدنی پهن و بلند داشت که به آرمی دور قایق ما میچرخید وهر لحظه ممکن بود که قایق ما را واژگون کند. من در یک حرکت سریع اسلحهام را پشتحیوان گرفته و شلیک کردم و او به سرعت از ناظر ناپدید شد.» به گفته فائوست قطر بدناین مار به 50 سانتیمتر و طول آن به 19 متر میرسید.
نجاتیافتگان آمازون
مادام ایزابل گودین یکی دیگراز افرادی بود که به جنگلهای آمازون سفر کرد و داستانی جاودانه از خود به جایگذاشت. همسر ایزابل، جین گودین یکی از افراد تیم تحقیقاتی علمی فرانسه بود.
او در سال 1750 برای انجام یکسریتحقیقات به جنگلهای آمازون اعزام شد؛ این زمانی بود که او تازه با ایزابل ازدواجکرده و او باردار بود. به همین خاطر مجبور شد تا ایزابل را نیز همراه خود ببرد امااو را در یکی از نزدیکترین شهرهای جنگلی به نام کویتو گذاشت تا خودش به تنهایی بهجنگل برود. ایزابل تا سال 1765 با امیدف چشم انتظار بازگشت شوهرش بود اما هیچ خبریاز جین نشد و به همین دلیل ایزابل نامهای به دولت برزیل نوشته و از آنها درخواستکمک کرد تا بلکه بتوانند ردی از شوهرش پیدا کنند. برزیل درخواست کمک او را قبولکرده و تیمی تحقیقاتی را با او با این سفر فرستاد. آنها سفر دریای خود را آغازکردند اما تمام افرادی که با او در این سفر همراه شده بودند بر اثر حمله خفاشهایخونآشام، مالاریا و نیش مارهای عظیمالجثه آمازونی جان خود را از دست دادند.
در این زمان ایزابل تنها ومستاصل به راه خود ادامه داد تا اینکه به یکی از قبایل بومی برخورد؛ در این هنگاماز شدت ضعف و خستگی از هوش رفت. بومیان ایزابل را برای درمان به یکی از معابد محلیبردند تا سلامتش را دوباره بازیابد و بتواند به سفر خود ادامه دهد. این قبیله به ایزابللباس و غذا دادند و توشه سفرش را آماده کردند و ایزابل به راه خود ادامه داد. اینسفر 4 سال به طول انجامید تا اینکه در سال 1769 و در میان جنگل، عجیبترین اتفاقزندگیاش به وقوع پیوست. او در میان یکی از قبایل آمازونی، شوهرش را پیدا کرد.
جین به خاطر حادثه شدیدی کهدر میاه راه برایش به وجود آمده بود حافظه خود را از دست داده بود و به همین خاطربا یکی از قبایل زندگی میکرد اما با دیدن ایزابل و کمکهای او توانست دوبارهحافظه خود را به دست آورد.
آنها پس از تقریباً 20 سالدوری، با هم به پاریس بازگشته و زندگی جدیدی را آغاز کردند. در طول سالهایی که اینزوج در جنگلهای آمازون سرگردان بودند، با اتفاقات عجیبی برخورد کرده بودند.
آنها در یادداشتهای خودخاطراتشان را نوشته بودند، از جمله فرار از دست حیوانات عجیب و عظیمالجثه و همچنینپنهان شدن از دست قبایل آدمخوار و گذراندن شب در جنگلهایی با حشرات خطرناک وخوردن گوشت شکار، مطالبی بود که در خاطرات آنها اشاره شده بود. جین در سال 1792 ازدنیا رفت و ایزابل نیز که دیگر طاقت دوری او را نداشت، چند ماه پس از شوهرش از دنیارفت.
از دیگر گمشدگان جنگلهایآمازون، یوسی گیسبرگ بود که در سال 1981 برای انجام یکسری تحقیقات از طرف ارتشانگلستان به آمریکای جنوبی فرستاده شد. یوسی به مدت سه هفته در این جنگل مخوف گمشده بود ولی به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات یافت و توانست با تجربیات جذاب ولی ترسناکبه لندن بازگردد. او پس از بازگشت کتابی از خاطرات خود در آمازون منتشر کرد و نامآن را «گمشده در جنگل» گذاشت. یوسی خاطرات خود را اینگونه بیان میکند: «من در آنزمان تنها 22 سال داشتم و عاشق هیجان و ماجراجویی بودم. وقتی به بولیوی رسیدم، ازمردم منطقه داستانهای عجیب و غریب زیادی راجع به جنگلهای مرموز آمازون شنیدم و اینکنجکاوی دلیل اصلی سفر من به آمازون بود.»
یوسی در این سفر با ماجراجویدیگری به نام مارکوس آشنا شد و با هم این سفر را آغاز کردند. مارکوس که قبلاً نیزبارها به آمازون رفته بود، از داستانهای خود برای یوسی تعریف کرد و او هر چه بیشتربرای سفر راغب میشد. در راه با افراد دیگری به نامهای کوین و کارل آشنا شدند وبه این ترتیب یک گروه تشکیل دادند. اما آنها خبر نداشتند که کنجکاوی بیش از حد میتواندبرایشان ایجاد دردسر کند. آنها با شجاعت تمام به اعماق جنگل رفتند، بدون اینکه برایپیدا کردن راه بازگشت برای خود نشانهای بگذارند و همین باعث شد تا راهشان را گمکنند و فقط در جنگل دور خود بچرخند. کمکم آب و آذوقهای که همراه آورده بودند،تمام شد و آنها مجبور شدند برای سیر کردن شکم خود، شکار کنند و چون هیچکدام شکارچیماهری نبودند، تنها میتوانستند میمونها را شکار کنند. پس از چند روز سرگردانیآنها بالاخره رودخانه آمازون را پیدا کردند و چون میدانستند این رودخانه از شهرهایزیادی میگذرد، به فکر ساختن بلمی برای رد شدن از رودخانه افتادند.
یوسی در ادامه داستان خود میگوید: «میدانستیم که این کار ریسک بزرگیاست اما برای رهایی از این مخمصه، مجبور به پذیرفتن این ریسک بودیم. پشههای وحشتیتمام بدنمان را گزیده بودند و به خاطر خوردن گوشت میمون بیمار شده بودیم. کوین بسیاربیمار بود و ما احتمال میدادیم مالاریا گرفته باشد. این بلم آخرین امید ما برایبازگشت بود. میدانستیم خطرات بسیاری در مسیر رودخانه خواهیم داشت که از جمله آنهاآبشارهای فراوان و پرخطر رودخانه آمازون و حیواناتی بود که در این رودخانه زندگی میکردند.»
اما این بلم فکر خوبی براینجات نبود و به خاطر نداشتن امکانات کامل برای ساخت بلم، آنها نتوانسته بودند آنرا محکم بسازند. قایق تنها پس از 15 الی 20 دقیقه حرکت در رودخانه شکسته شد دوآنها داخل آب افتادند. عمق رودخانه آنقدر زیاد بود که به زحمت و با کمک تکه چوبهایقایق، تنها سر خود را بیرون از آب نگه داشته بودند تا بتوانند نفس بکشند. آنهاتمام مسیر را با جریان آب طی کرده و تقریباً با تمام موانعی که در راه بود، برخوردکردند تا اینکه بالاخره زخمی و سرگردان به ساحل رسیدند ولی به خاطر تشنگی و صدماتشدید تا ساعتها از هوش رفته بودند.
این چهار نفر تازه به هوشآمده و برای خود آتشی روشن کرده بودند و فکر میکردند بالاخره همهچیز تمام شده ونجات یافتهاند که ناگهان یک یوزپلنگ را در مقابل خود دیدند اما این بار بخت باآنها یار بود زیرا یوزپلنگ گرسنه نبوده و مارکوس توانست با استفاده از یک تکه آتشاو را ترسانده و فراری دهد. آنها شب و روز به مسیر خود ادامه دادند ولی گویامشکلات دستبردار نبودند. این بار کارل ناگهان در یک باتلاق افتاد و با هر حرکت، بیشتردر آن فرو میرفت. یوسی و مارکوس برای بیرون کشیدن کارل بسیار تلاش کردند اما بینتیجهبود و او در باتلاق غرب شد.
مارکوس، کوین و یوسی به راهخود بدون کارل ادامه دادند. آنها بسیار خسته و بیمار بودند و تنها پوست واستخوانشان باقی مانده بود. درست زمانی که آنها دیگر هیچ امیدی به زنده ماندننداشتند، با یک قبیله سرخپوست برخورد کردند. مارکوس در مورد این قبیله میگوید:«در ابتدا ما از این قبیله ترسیدیم و فرار کردیم زیرا فکر میکردیم آنها ما راخواهند کشت اما افراد این قبیله تنها قصد کمک داشتند. آنها زخمهای ما را مداواکردند و به ما غذا دادند و ما دوباره به مسیر خود ادامه دادیم.»
در میانه راه مارکوس، یوسی وکوین را گم کرد و دیگر موفق به پیدا کردن آنها نشد. یوسی و کوین از راهی که افرادقبیله نشان داده بودند، به سنخوزه رسیدند اما مارکوس هیچگاه پیدا نشد و حتی تیمتحقیق نیز هیچ ردی از او پیدا نکردند. اکنون یوسی و کوین دوستان بسیار صمیمی هستندو از این سفر به عنوان وحشتناکترین و عجیبترین تجربه زندگی خود یاد میکنند.
شنا در خطرناکترینرودخانه دنیا
با اینکه رودخانه آمازون بسیارخطرناک و مرگآور به نظر میرسد، اما برای برخی از افراد تنها یک سرگرمی بوده و میتواندآنها را به آرزوهایشان برساند. از جمله اشخاصی که برای زنده نگهداشتن نام خود، دلبه دریا زده و تمام خطرات این مسیر دشوار را به جان خرید، مارتین استلر است که تصمیمگرفت کاری را انجام دهد که تا به حال هیچکس جرأت انجام آن را نداشته است و آن شنادر طول رودخانه آمازون بود. مارتین تصمیم خود را گرفته بود؛ حتی اگر در این راهجانش را از دست میداد.
در سال 2007 مارتین، 5268 کیلومتررا در عرض 66 در رودخانه مخوف آمازون شنا کرد. او این مسیر را از رشتهکوههای آنددر پرو آغاز کرد و در سواحل آتلانیتک در برزیل به اتمام رساند.
میلیونها بیننده از طریقدوربینهای نصب شده در مسیر، مارتین را همراهی میکردند.
بعدها کتابی از تجربیات مارتینبه چاپ رسید که تمام سفرهای او را شامل میشد مارتین استلر تا به حال موفق شده استچهار رکورد در کتاب رکوردهای گینس ثبت کند. او در یکی از رکوردهایش در سال 1997طول بین آفریقا و اروپا را شنا کرده بود و همچنین شنا در رود دانوب در سال 2000 وشنا در رود میسیسیپی در سال 2002 از دیگر رکوردهای مارتین است.
اتفاقات غیرطبیعی
با اینکه جنگلها و رودخانهآمازون سرشار از زیبایی است اما در آنجا باید منتظر هرگونه رخداد شگفتانگیزیبود. در 9 نوامبر سال 1989 یک کشتی مسافرتی کوچک با 25 مسافر و خدمه از رودخانهآمازون میگذشتند که ناگهان حفرهای عجیب و ترسناک درست در مقابل آنها و در آبهایرودخانه ایجاد شد اما وقتی که کشتی رفتهرفته دچار این گرداب میشد، ناخدای کشتیکه سالهای سال عمر خود را در این راه گذرانده بود، توانست کشتی را از غرق شدننجات دهد ولی 2 نفر از مسافران درون آب افتاده و جان خود را از دست دادند و همچنین10 نفر دیگر به شدت زخمی شدند.
این اتفاق تا به حال بارهادر این قسمت رودخانه رخ داده و جان بسیاری را گرفته است اما هنوز هیچ دلیل علمیایبرای این پدیده وجود ندارد، زیرا همیشه این حفره در این قسمت وجود ندارد و فقط گاهیبه وجود میآید.
یکی دیگر از اتفاقاتی که درجنگلهای آمازون به وقوع پیوست گم شدن یک هواپیمای کوچکی نظامی با 9 سرنشین بود.در سوم اکتبر سال 2009، این هواپیما که در حال عبور از بالای جنگلهای آمازون بود،دچار توفانهای شدید این منطقه شده و کنترلش را از دست داده و در نهایت سقوط کرد،اما 7 سرنشین هواپیما هیچگاه پیدا نشدند و تنها 2 نفر از آنان توانسته بودند از طریقشنا از آبهای رودخانه آمازون خود را به شهرهای اطراف برسانند اما گفتند که ازسرنوشت همراهانشان هیچ اطلاعی ندارند و چون از پیدا شدن آنها ناامید شده بودند فقطجان خود را نجات دادند.
اشکال عجیب در آمازون
در عکسهای هوایی که ازاطراف جنگلهای آمازون گرفته شده است، اشکال عجیبی دیده شده است که در چمن زمینهایپهناور اطراف جنگل به وجود آمده است. از سال 1999 تا به حال هر بار که از اینمنطقه عکسبرداری شده است، طرح به وجود آمده با دفعه قبل متفاوت بوده است؛ به طوریکه در بین این سالها بیش از 200 شکل مختلف ثبت شده است که در محدودهای در حدود250 کیلومتر به وجود آمده است. نکته جالب توجه در مورد این اشکال، این است که ممکناست یک روز آنها دیده شوند و روز بعد وجود نداشته باشند. مردم بومی آن منطقهاعتقاد دارند این اشکال توسط فضاییها به وجود میآید و در زمان حضور فضاییها دراطراف آمازون، هرکس به این منطقه بیاید به دست آنها اسیر یا کشته خواهد شد. ایناشکال با خم کردن چمنهای اطراف به وجود آمدهاند و تا به حال هیچ دلیل علمی برایپیدایش آنها به دست نیامده است.
دنیس اسچان، عضو هیأت علمیدانشگاه فدرال برزیل در این باره میگوید: «تقریبا در هر هفته یک شکل عجیب در اینمنطقه دیده میشود که دلیل به وجود آمدن آنها اثبات شنده است، بعضی از این اشکالدایرهای و برخی دیگر مربع یا مستطیل و برخی حتی چندضلعی هستند.
توفانهای شدیدی که در اینجارخ میدهد، میتواند یکی از فرضیههای پیدایش این اشکال باشد.» مکانهایی که ایناشکال در آنجا بیشتر دیده شدهاند، شمال بولیوی و غرب برزیل بوده است. عرض بیشتر ایناشکال تا 11 متر و عمق آنها تا دو متر است و مناطقی که این اشکال در آنجا دیده شدهانداز 90 تا 300 متر مساحت دارد. به هر حال این نیز یکی دیگر از عجایب آمازون است.
حیوانات عجیب آمازون
در جنگلهای وسیع آمازون بهطور تقریبی 1294 نوع پرنده، 378 خزنده، 427 نوع دوزیست و 3 هزار نوع ماهی زندگی میکنندکه اغلب این حیوانات شکارچیان بسیار ماهری هستند و جان سالم به در بردن از دستشانتقریباً غیرممکن است.
دلفین صورتی که به زبان محلیبوتو نامیده میشود، یکی از نادرترین دلفینها در سراسر دنیاست که در میان آبهایرودخانه پهناور آمازون زندگی میکند. این دلفین میتواند تا 15 دقیقه روی آب بماندولی به طور کلی این دلفینها معمولاً زیر آب هستند و تنها برای نفس کشیدن روی آب میآیند.همچنین با وجود شباهتی که با دلفینهای خاکستری دارند از نظر اندازه از آنها کوچکترهستند و همین دلیل باعث شده تا بتوانند به راحتی در آبهای رودخانه شنا کنند؛ وزنآنها به 90 کیلوگرم میرسد. دلفینهای صورتی قادر هستند در آب به صورت درجا 180 درجهبچرخند.
رنگ این نوع دلفین به خاطرآبی که در ان زندگی میکند و غذایی که میخورد صورتی است، اما عجیبترین حیوانی کهدر جنگلهای آمازون به چشم میخورد، ماناتی یا همان گاو دریایی است که میتواند نیمتن وزن داشته باشد و قدش به 3 متر هم برسد. همچنین مارهای آناکوندا که بزرگترینگونه مار در سراسر دنیا هستند نیز در این جنگلها زندگی میکنند و بیشتر آنها تا10 متر طول دارند. آناکوندا هیولای دریاچه نیز نامیده میشود. این مار برخلاف پیتونسمی نیست و با پیچیدن دور شکار او را از پا در میآورد. تا به حال بسیاری از مردممنطقه، به خصوص بومیان توسط مارهای آناکوندا و پیتونهای جنگلهای آمازون بلعیدهشدهاند.
ارسال نظر